در صحن رضوی، میان عطر گلاب و زمزمههای زائران، سه نوجوان مکبر با صدای اذانشان دلها را به ملکوت گره زدهاند. اشک، دعا و ایمان در نگاهشان موج میزند؛ خادمانی که هر نجوایشان روایت کرامت امام رضا (ع) است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، قدمهایم را آهسته روی سنگ فرش حرم میگذارم. هوا بعد از اذان ظهر هنوز گرم است، اما نسیمی از عطر گلاب و صداهای زمزمههای زیارت دل را نرمتر از پیش میکند. دیوارها، گلدستهها، و طنین اذان در پسزمینهای از روشنی طلایی، انگار دعوتی آرام برای ورود به صحن امام رضا (ع) است.
هر زائری چیزی با خود آورده: حاجت، دعا، دلتنگی و من با قلبی پر از اشتیاق و احترام، قدم به داخل صحنه سرای امام رضا (ع) میگذارم. زائرانی از سراسر ایران و جهان، با چشمانی خیس، نگاهشان را بر گنبد طلا دوختهاند. یک پیرمرد سجادهاش را پهن کرده، اشکهایش در سجده بیصدا میچکد. کودکی با دستهای کوچک به سمت ضریح میدود، مادرش نام امام را زیر لب زمزمه میکند. و من؟ محو تماشای این پیوند بیانتهای عشق و ایمان شدهام.
انتظار برای مکبران: سه نوجوان و روایتهایی از کرامت
با گذشت زمان، در گوشهای از صحن میایستم. قرار است با سه نوجوان مکبر حرم گفت و گو کنم؛ نوجوانهایی که صدایشان در این مکان مقدس طنینانداز میشود. نوجوانهایی که کرامت امام رضا (ع) را لمس کردهاند، از گرههای بازشده، از آرزوهایی که محقق شدهاند، از عشقشان به شهادت.
چند لحظه بعد، سه نوجوان در لباسهای سفید خادمی ظاهر میشوند. چهرههایشان آرام و مطمئن است، اما برق شور در نگاهشان پیداست.
پیش از آغاز گفت و گو، یکی از آنها با بغضی که هنوز در گلویش گیر کرده، میگوید: “امام رضا همیشه گره از کارمان باز کرده… هر بار که دلگیر بودم، به حرم آمدم، درد دل کردم، و جواب گرفتم.”
مکبری پلی به معنویت و خدمت در حرم رضوی
محمد طاها، نوجوانی که از ۱۱ سالگی به عشق مکبری وارد این مسیر شد. او داستان ورودش را با لبخندی آرام روایت میکند؛ از روزهایی که در انتظار قبولی آزمون بود، از لحظاتی که اضطراب اولین اجرای رسمیاش را حس میکرد.
محمد طاها حاجیلیان هستم، ۱۴ ساله و دانشآموز کلاس هشتم. حدود ۱۱ سال داشتم که باراهنمایی های پسرعمویم مکبر حرم شدم. پسرعمویم به من گفت: «استعداد خوبی دارم و میتوانم وارد این مسیر شوم». پس از تست مکبری، قبول شدم اما فرآیند معرفی به آزمون نهایی کمی طول کشید. ابتدا هر هفته پیگیری میکردم، اما پس از مدتی که خبری نشد، دست از تلاش برداشتم. بعداً یکی از مکبران حرم در یک هیئت حضور پیدا کرد و با او صحبت کردم. او مرا راهنمایی کرد تا آزمون را دوباره بدهم. این بار موفق شدم و پس از آزمون نهایی، کارم را بهعنوان مکبر آغاز کردم.
وقتی از اولین مکبریاش در رواق نجمه خاتون سخن میگوید، انگار به گذشته سفر کرده است، لحظهای که صدای اذانش در فضا پیچید و نگاههای زائران به او دوخته شد.محمدطاها می گوید: اولین اجرای رسمی من دو سال پیش، در رواق نجمه خاتون بود. طبیعتاً اضطراب داشتم، اما با توکل بر امام رضا (ع) اجرا را بهخوبی انجام دادم.
او مکبری را نه فقط یک فعالیت، بلکه یک مسیر معنوی میداند که روحش را صیقل داده و باعث شده ارتباطش با قرآن و اهل بیت (ع) قویتر شود. با چهرهای مصمم و نگاهی پر از آرزو میگوید: خانوادهام پدر ومادربزرگم همیشه از من حمایت کردهاند. از زمانی که مکبر شدهام، مهارتهای زیادی کسب کردهام. قرائت قرآن، اذان، دعاخوانی و بیانم بسیار پیشرفت کرده است.
محمدطاها با افتخار از رسالت خود برای آموزش به همنوعانش سخن میگوید: در مدرسه نیز دانشآموزانی هستند که به این مسیر علاقه دارند، و من آنها را تشویق میکنم تا مکبری را یاد بگیرند.
چشمهایش برق میزند، وقتی از آیندهای سخن میگوید که در آن مسیر علم و دانش را دنبال خواهد کرد. امید در کلامش موج میزند، رؤیاهایی که نهتنها برای پیشرفت شخصی بلکه برای خدمت به جامعه در ذهنش نقش بستهاند این خادم رضا می گوید: دوست دارم رشته ریاضی را دنبال کنم و مهندس شوم.
سیدحامد؛ انس با قران و آرزوی قضاوت در راه حق
سید حامد از سنین کودکی در جلسات قرآن شرکت کرد. نوای قرآن او را به حرم رساند و حالا نه فقط مکبر، بلکه موذن، قاری و خادم امام رضا (ع) شده است. با شور و نشاط از روزی صحبت میکند که آزمون مکبری را با موفقیت گذراند و لباس خادمی را دریافت کرد.سید حامد باهوش هستم، ۱۴ ساله، پایه هشتم، و افتخار دارم که بهعنوان خادم، قاری، موذن، و مکبر در حرم امام رضا (ع) فعالیت کنم.
از سن ۷ سالگی در جلسات قرآن استاد مصطفی حاجی حسنی کارگر، از اساتید برجسته مشهد، شرکت کردم. ایشان مرا به حرم امام رضا (ع) معرفی کردند و پس از طی مراحل اداری و تستهای اولیه، توانستم وارد این مسیر شوم. دو ماه قبل از آزمون نهایی، به من اطلاع داده شد که برای تست نهایی حاضر شوم. آزمون را نزد استاد یعقوبی دادم و الحمدالله قبول شدم. پس از آن، با تماس مسئولان، تعیین شیفت انجام شد و دوره کارآموزی را گذراندم. سرانجام در دهه کرامت نشان خادمی را دریافت کردم و بهطور رسمی مکبر حرم شدم.
لبخند بر چهرهاش نمایان میشود، وقتی از نخستین لحظات خدمتش در حرم سخن میگوید. چشمهایش برق میزند، گویی هنوز هم حالوهوای آن روز در دلش زنده است. غروری آمیخته با معنویت، هیجان و احساس، لحظاتی که فراموشنشدنیاند، این نوجوان خادم حرم امام رضا,(ع) ادامه می دهد: اولین اجرای رسمی من درسال گذشته در دهه کرامت، در شبستان تبریزی بود. تفاوت مکبری با تلاوت قرآن را کاملاً حس کردم، زیرا هرکدام حال و هوای خاص خود را دارند. لحظه ورود به شبستان تبریزی چشمم به گنبد حرم امام رضا برایم بسیار معنوی بود. با خودم گفتم که چه توفیقی نصیبم شده تا در این سن بتوانم در محضر ایشان خدمت کنم. پس از اجرای نخست، به همراه خانواده به منزل مادربزرگم رفتیم و این موفقیت را جشن گرفتیم.
با لبخندی پر از افتخار، از لحظاتی میگوید که توانسته است مسیر زیبای مکبری را به دوستانش معرفی کند. حس خدمت و اشتراک دانش در چشمانش موج میزند، گویی هر قدمی که در این راه برداشته، نهتنها برای خود بلکه برای دیگران نیز برکتی داشته است.سید حامد می گوید: پس از ورود به مکبری، در مدرسه توانستم دانشآموزان دیگر را به این مسیر تشویق کنم. در مقطع کلاس هفتم، در تلاوت قرآن پخش زنده داشتم و اذان صبحگاهی را در حرم امام رضا (ع) اجرا کردم. همین اتفاق باعث شد دوستانم علاقهمند شوند و در این مسیر قدم بگذارند. برخی تواناییهای خاصی در رشتههای مختلف داشتند، و من نیز افتخار داشتم که بهعنوان نوکر امام رضا (ع) مسیر خادمی را برای آنها معرفی کنم.
لبخندی بازیگوش روی لبهایش نقش بسته. با خندهای شیرین، آن روزها را مرور میکند، انگار هنوز هم همان حس درونش زنده است این نوجوان خادم حرم امام رضا(ع) می گوید: یک سال پیش بود که برای اولین بار کمی پز دادم! هر دانشآموزی که میآمد، از تواناییهایش میگفت؛ یکی میگفت زبانم خوب است، دیگری از مهارتهایش صحبت میکرد. من هم با لبخند گفتم: “من نوکر و خادم امام رضا (ع) هستم و لباس خدمتی دارم!”
سیدحامد ادامه می دهد: مکبری باعث رشد اجتماعی و ارتباطی من شد. توانایی ارائه بیان در مقابل جمعیت، یکی از مهمترین جنبههای تربیت اجتماعی است. حرم امام رضا (ع) میزبان زائرانی از کشورهای مختلف مانند افغانستان، پاکستان، و لبنان است. این موضوع باعث شد حتی با زبانهای دیگر نیز تا حدی آشنا شوم و ارتباطات بهتری برقرار کنم. همچنین، مکبری بر شخصیت اخلاقی من تأثیر مثبتی گذاشته و موجب تقویت رفتارهای پسندیده در من شده است.
با آرامش و یقین از آرزوهایی سخن میگوید که با نور قرآن و برکت اهل بیت (ع) پیوند خوردهاند. ایمان در کلامش موج میزند، امیدی که او را در مسیر علم و خدمت راهنمایی میکند. هر تجربهای که پشتسر گذاشته، بار دیگر این حقیقت را در دلش زنده کرده که انس با قرآن و توسل به اهل بیت (ع)، راهگشای دشواریهای زندگی است. سید حامد می گوید: دوست دارم در آینده در رشته مورد علاقهام تحصیل کنم و قاضی بشوم و انشاءالله خدمت بیشتری در مسیر قرآنی داشته باشم. بزرگترین آرزویم ادامه مسیر خادمی امام رضا (ع) است. حضور در کنار قرآن و توسل به اهل بیت (ع) بسیاری از مشکلات زندگی را برایم حل کردهاند.
وثتی دل با گنبد طلا سخن می گوید؛ روایت امیر عباس؛ روایتی از اشک و دعا
و امیرعباس، با شور خاصی از تجربهای متفاوت حرف میزند؛ از سختیهایی که با کرامت امام رضا حل شد، از آزمونهایی که با لطف ایشان پشتسر گذاشت. از لحظهای که مادرش از دیدن او در لباس مکبری اشک شوق ریخت، انگار قلبش با این مکان یکی شده بود.
امیر عباس خواجوی نسب هستم، ۱۳ ساله و دانشآموز کلاس هفتم. یک اتفاق خاص باعث شد که به حرم بیایم. زمانی که پدرم با مشکلات کاری دست و پنجه نرم می کرد، دلم خیلی گرفته بود و تصمیم گرفتم به حرم امام رضا (ع) بروم.
امیرعباس به حرم که میرود، یک جا نمینشیند؛ دلش به حرکت در صحنها گره خورده است. در همین گشتوگذارها بود که یکی از خدام، با ویلچری در دست، صدایش می زند، امیرعباس میگوید: هر زمان که به حرم میروم، نمیتوانم در یک جا بنشینم؛ همیشه در حال حرکت و گردش در صحنها هستم. داشتم در حرم قدم میزدم که یکی از خدام، که ویلچری در دست داشت، مرا صدا زد و گفت: ما پیر شدهایم، شما جوانها باید بیایید و خدمت کنید. این حرف در ذهنم ماند و مرا به فکر فرو برد.راه حل را ازایشان پرسیدم راهنمایی کردند.
این خادم حرم ادامه می دهد: پیش از آن، در هیئتهای محلهمان در مسجد بهعنوان مکبر و موذن فعالیت میکردم و علاقه زیادی به این کار داشتم. وقتی پرسیدم که چطور میتوانم مکبر حرم شوم، مرا راهنمایی کردند که باید نزد آقای سعادتی آزمون بدهم. پس از قبولی در تست اولیه، قرار شد آزمون نهایی را نزد استاد یعقوبی بگذرانم، اما ایشان به سفر رفتند و همین موضوع باعث نگرانیام شد و دلم خیلی گرفت خطاب به امام رضا(ع) گفتم: یا امام رضا شما که من را تا این مرحله آوردید چرا رهایم کردید. اما لطف امام رضا شامل حالم شد نهتنها مکبر حرم شدم، بلکه مشکل کار پدرم حل شد و خواهرم هم شفا پیدا کرد.
چشمانش برق میزند، گویی خاطرات آن روزها همچنان در گوشهای از ذهنش زندهاند. با شور و حرارت، از لحظههایی میگوید که برای نخستین بار در فضای معنوی حرم امام رضا (ع) ایستاد و صدایش در میان زائران طنینانداز شد؛ امیرعباس ادامه میدهد و میگوید: اولین اجرای رسمیام در مسجد صدیقیها «محفل اشک» بود. جمعیت حدود ۱۵۰ نفر بود. دست و پایم میلرزید و استرس زیادی داشتم. هنگام مکبری، هر بار که “الله اکبر” میگفتم، با خودم می گفتم یا امام رضا الان که خراب کنم اما خوشبختانه اجرا خوب پیش رفت. من مکبر ظهر بردم ساعت۲ شیفت خدمتم تمام شد نمی دانم چی شدتا ۴ بعدظهر درحرم ماندم هربار که قصد خروج از حرم را داشتم دوباره برمیگشتم. خیلی حال خوبی داشتم قابل توصیف نبود.
امیرعباس از حس غرور از خوشحالی وصف ناپذیر مادرش میگوید: پس از گذشت چند هفته، خانوادهام توانستند در مراسمی در حرم حضور پیدا کنند و اجرایم را ببینند. دیدن خوشحالی مادرم، که حتی گریه شوق داشت، برایم بسیار دلگرمکننده بود.
این خادم حرم از تاثیر مکبری بر زندگی و شخصیت اجتماعی خویش میگوید: مکبری تأثیر بزرگی بر شخصیت و رفتارم داشت. باعث شد ارتباطاتم با مردم قویتر شود و در کنار زائرانی از سراسر کشور قرار بگیرم. مدرسهام فضایی برای آموزش مهارتهای مختلف فراهم کرده بود، و من نیز توانستم مکبری را به چند نفر از دانشآموزان آموزش دهم که یکی از آنها اکنون در آزمون مکبری قبول شده است.
امیرعباس با لبخندی شیرین از خاطرات اشتباهاتش در رواق غدیر سخن میگوید: یکی از خاطراتم مربوط به اشتباهی است که در رواق غدیر رخ داد. هنگام رکوع، زودتر از امام جماعت ذکر را اعلام کردم و همه بلند شدند، درحالیکه امام هنوز پایین بود! همین موضوع باعث شد تا خودم وسط مکبری بخندم و استرسم چند برابر شود.
امیرعباس از رویاهایی که با عزم و ایمان گره خورده اند میگوید: دوست دارم در آینده مهندس هوافضا شوم و راه شهید تهرانی مقدم و احمدی روشن را ادامه دهم و شهید بشوم.امیدوارم بتوانم به آن درجهای از علم و مهارت برسم که بتوانم در این حوزه تأثیرگذار باشم.
گزارش از فاطمه دقاق نژاد
انتهای پیام/
- نویسنده: تسنیم tasnimnews