به گزارش خبرگزاری تسنیم از زنجان، ایران آمد، آقا آمد؛ شب عاشورا، با عطر حضور رهبر، رنگ و بوی دیگری گرفت. شب عاشورا بود و دلها، بیقرارِ دیداری. ناگهان، خبر رسید؛ آقا آمده است…گویی تمامِ ایران، با او به حسینیه آمده بود. شور و شعف، در دلها جوانه زد و اشکِ شوق، گونهها را نوازش داد.
در آن شبِ پر از حزن و ماتم، حضورِ رهبر انقلاب، نوری شد در تاریکی، امیدی در دلِ ناامیدیها. آن مردِ تنها، نه! با تمامِ ایران آمده بود. آمده بود تا بگوید، دردِ شما، دردِ من است و غمِ شما، غمِ من.
حاج محمود کریمی، با نوای گرم و سوزناکش، مجلس را به اوج رسانده بود. اما آقا، او را صدا زد. خوب میدانست که در این شبِ سرنوشتساز، چه نوایی باید برخیزد. از او، ایران را خواست.
و کریمی، لبیک گفت. نغمهای سر داد که دلها را به لرزه انداخت: در روح و جان من میمانی ای وطن…؛ حضار، یکصدا با او همراه شدند. سینه زدند و اشک ریختند. گویی سرود ملی بود، گویی آهنگِ اتحادِ مردم ایران بود.
ای ایران ایران، دور از دامان پاکت، دستِ دگران، بد گوهران…؛ این نغمه، در آن شب، معنای دیگری یافت. گویی فریادی بود در برابرِ تمامِ دشمنانِ ایران. گویی پیمانی بود با رهبرِ خود، که تا آخرین نفس، پایِ این وطن ایستادهایم.
آقا، قلهای است برای خودش؛ استوار، مقاوم و پناهِ تمامِ ایرانیان. دلِ ایران، به این قله بزرگ گرم است. ای عشقِ دلفروز، دلِ ما به تو گرم است.
نگاهش، آرامشی بود بر قلبهای بیقرار. صدایش، تسکینی بود بر زخمهای کهنه. حضورش، امیدی بود برای فردایی روشنتر.
در آن شبِ عاشورایی، حسینیه، بویِ بهشت گرفت. بویِ عشق، بویِ ایثار، بویِ شهادت. و همه، در کنارِ رهبرِ خود، یکصدا فریاد زدند: لبیک یا حسین!
حالا، خاطرِ همگان جمعتر از هر زمانِ دیگری است؛ آقا آمده است. دلِ همگان قُرصتر از هر زمانِ دیگری است؛ آقا آمده است. چشمِ بدگهران کور؛ ایران آمده است…
شرحِ این عاشقی، در کلام نمیگنجد. باید بود و دید، باید شنید و حس کرد. باید در آن شب، در حسینیه، در کنارِ رهبرِ خود، فریاد زد: ای عشقِ دلفروز، دلِ ما به تو گرم است!
انتهای پیام/
- نویسنده: تسنیم tasnimnews