تحریرالشام، از جهادگرایی تا سکولاریسم؛ روایت کارشناسان از پروژه آمریکا
تحریرالشام، از جهادگرایی تا سکولاریسم؛ روایت کارشناسان از پروژه آمریکا

کارشناسان هشدار دادند که تحریرالشام به‌عنوان «نسخه جهادیِ سکولاریسم آمریکایی» در حال ایفای نقشی کلیدی در سوریه است.

خبرگزاری مهر، گروه سیاست- نفیسه عبدالهی: موضوع نشست ما به تحلیل ساختار، ماهیت و چشم‌انداز آینده گروه «هیئت تحریر الشام» در سوریه اختصاص دارد.

در هفته‌های اخیر، «تام باراک»، نماینده ویژه ایالات متحده در امور سوریه، مدعی شده است که ابومحمد الجولانی (رهبر این گروه) در گذشته دارای گرایش‌های تکفیری بوده، اما اکنون به شخصیتی معتدل تبدیل شده است. سفر اخیر الجولانی به ایالات متحده نیز از منظر برخی ناظران سیاسی، بخشی از پروژه ری‌برندینگ (بازسازی تصویر عمومی) او به شمار می‌رود.

پروژه‌ای که هدف آن ارائه چهره‌ای معتدل به جای پیشینه پیشینِ دارای گرایش‌های افراطی است.

در این نشست همچنین به مقایسه وضعیت کنونی سوریه با تجربه افغانستان پس از تسلط طالبان پرداخته‌ایم.

برخی تحلیل‌گران بر این باورند که تحولات سوریه شباهت‌هایی ساختاری با تحولات افغانستان دارد و طالبان نیز به تجربه دریافته‌اند که اداره حکومت با رویکردهای افراطی در تعارض بنیادین است و از این رو در مسیر تعدیل مشی پیشین خود حرکت می‌کنند.

از این‌رو، پرسش‌های محوری نشست ما پیرامون:

۱. آیا ابومحمد الجولانی واقعاً تغییر ماهیت داده و از مسیر افراط‌گرایی فاصله گرفته است؟

۲. آیا می‌توان هیئت تحریر الشام را معادل طالبان در افغانستان دانست؟

۳. نگاه جمهوری اسلامی ایران به «سوریه جدید» با مدل حکومتی مبتنی بر هیئت تحریر الشام چگونه خواهد بود؟

در این باره گفتگویی با «مرتضی سیمیاری»، کارشناس ارشد امنیت منطقه‌ای، حجت‌الاسلام و المسلمین «علی‌ملا موسی میبدی»، پژوهشگر جریان‌های اسلامی و حجت‌الاسلام و المسلمین «روح‌الله حیاتی مقدم»، پژوهشگر جریان‌های اسلامی داشتیم.

لازم به ذکر است که این نشست با ابتکار مؤسسه راهبردی دیدبان در خبرگزاری مهر برگزار شده است که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

سیمیاری: جولانی هیچ‌گاه اسلام‌گرا نبوده است

تحریرالشام، از جهادگرایی تا سکولاریسم؛ روایت کارشناسان از پروژه آمریکا

خرسندم که فرصتی فراهم شده تا درباره یکی از مهم‌ترین موضوعات راهبردی منطقه، یعنی ماهیت و آینده گروه «هیئت تحریر الشام»، به بحث و تبادل نظر بپردازیم؛ آن هم در شرایطی که این گروه در آستانه تبدیل شدن به ساختار حاکمیتی رسمی در سوریه قرار دارد. تا پیش از این، هیئت تحریر الشام عمدتاً به عنوان جریانی محلی در استان ادلب شناخته می‌شد، اما تحولات سریع اخیر سبب شده است که امروز شاهد حضور این گروه در دمشق و مراکز اصلی قدرت سوریه باشیم.

پاسخ به پرسش «آینده سوریه چه خواهد شد؟» مستلزم شناخت دقیق ماهیت این جریان، شخصیت ابومحمد الجولانی و حلقه اطرافیان اوست. بررسی ساختاری و ایدئولوژیک هیئت تحریر الشام می‌تواند روشنگر جهت‌گیری آینده آن باشد: آیا این گروه قادر به تثبیت حاکمیت خود در سراسر سوریه خواهد بود؟ آیا سوریه در آستانه تجزیه قرار دارد؟ تحلیل شخصیت الجولانی نشان می‌دهد که وی هیچ‌گاه در معنای واقعی کلمه اسلام‌گرا نبوده است.

او از خانواده‌ای با گرایش‌های سکولار برخاسته و خود نیز دارای چنین رویکردی است. امروزه او به ابزاری در دست سرویس‌های اطلاعاتی ایالات متحده و ناتو تبدیل شده و به چالشی جدی برای امنیت منطقه‌ای بدل گشته است. در شرایط کنونی و پس از سقوط دولت بشار اسد، سه مأموریت اصلی هیئت تحریر الشام قابل شناسایی است: یکی ارائه تعریفی نوین از «جهاد» در منطقه و مدیریت عملیاتی آن؛ دوم تلاش برای قطع خطوط ارتباطی جبهه مقاومت و سوم تأمین امنیت رژیم صهیونیستی است. این سه مؤلفه از مهم‌ترین وظایف محوله به این گروه از سوی حامیان خارجی آن به شمار می‌روند.

سه محور اصلی بحث امروز عبارتند از ماهیت واقعی هیئت تحریر الشام. آیا این گروه سلفی است؟ تکفیری است؟ یا اساساً پروژه‌ای امنیتی-اطلاعاتی با پوشش اسلامی؟

دوم اینکه مقایسه با طالبان. بخشی از افکار عمومی در جهان اسلام و حتی در داخل ایران این پرسش را مطرح می‌کنند که اگر طالبان به عنوان جریانی دیوبندی قابل تعامل و حتی به رسمیت شناختن است، چرا هیئت تحریر الشام نیز مشمول چنین رویکردی نشود؟ برخی حتی با استناد به تفاوت قرائت‌ها (حتی قرائت اموی) آن را در چارچوب اهل سنت قابل پذیرش می‌دانند؛ و سوم، تفاوت ساختاری و راهبردی میان هیئت تحریر الشام و طالبان است.

طالبان پس از نزدیک به چهار سال حاکمیت بر افغانستان، تعاملاتی با جمهوری اسلامی ایران برقرار کرده است. این در حالی است که طالبان جریانی عقیدتی‌محور و دارای تقابل آشکار با ایالات متحده و رژیم صهیونیستی است، اما الجولانی به راحتی با مقامات ارشد آمریکایی دیدار می‌کند و آمادگی خود را برای نقش‌آفرینی به عنوان نیروی نیابتی اعلام داشته است.

در جمع‌بندی اولیه باید گفت که هیئت تحریر الشام جریانی به غایت سکولار در بعد عقیدتی و کاملاً تحت کنترل سرویس‌های اطلاعاتی غربی است.

شواهد متعدد، از جمله تلاش برای بازسازی تصویر عمومی (مانند نمایش بازی بسکتبال الجولانی که با نظارت گسترده دستگاه‌های امنیتی غربی فیلم‌برداری شد) و همچنین سرکوب جریان‌های غیرهمسو، زندان‌انداختن مخالفان داخلی و تلاش برای به‌روزرسانی فقهی با حمایت عربستان و ترکیه (به سمت مذهب شافعی به جای سلفیت سابق) همه حاکی از آن است که این گروه حتی در چارچوب سلفی‌گری سنتی نیز قابل دسته‌بندی نیست، بلکه پروژه‌ای کاملاً ابزارگونه در خدمت اهداف ژئوپلیتیک غرب و رژیم صهیونیستی است. امید است گفت‌وگوی امروز روشنگر باشد و به شناخت دقیق‌تر جامعه از این تحولات مهم کمک کند.

حجت الاسلام حیاتی مقدم: تحریرالشام به دنبال تشکیل دولت سکولار در سوریه است

تحریرالشام، از جهادگرایی تا سکولاریسم؛ روایت کارشناسان از پروژه آمریکا

با سپاس فراوان از خبرگزاری محترم مهر که زمینه برگزاری این نشست مهم را فراهم کرد. در ادامه سخنان ارزشمند جناب دکتر، بحث خود را تحت همین عنوان یعنی تحلیل ماهیت، ساختار و رویکرد تحریرالشام و مقایسه آن با طالبان افغانستان در چند محور فشرده و منظم ارائه می‌کنم تا ان‌شاءالله به پرسش‌های مطرح‌شده نیز پاسخ داده شود.

ما امروز در حالی درباره ماهیت جولانی و تحریرالشام سخن می‌گوئیم که خود جولانی صراحتاً از ریشه‌دارترین، اصیل‌ترین و اسلام‌گراترین جریان معاصر اهل سنت، یعنی اخوان‌المسلمین (به معنای واقعی و اصیل کلمه، نه جریان‌های اخوان‌نما و نه اردوغان و امثال آن) اعلام برائت کرده و گفته است «ما هیچ ارتباطی با این خانواده نداریم».

اگر در میان جریان‌های اهل سنت به دنبال جریانی باشیم که هم از نظر اندیشه‌ای و هم عملی، پرچمدار مقاومت در برابر سیطره کفار، اقامه شریعت، رد سلطه امپراتوری‌های استکباری و احیای هویت اسلامی در قرن معاصر بوده، بی‌تردید اخوان‌المسلمین اصیل چنین جایگاهی داشته است. حال وقتی جولانی از این جریان اعلام برائت می‌کند، در آغوش «دیوید پترائوس» می‌نشیند، با دونالد ترامپ عکس یادگاری می‌گیرد و پیمان امنیتی امضا می‌کند، باید پرسید که ماهیت این فرد و جریانش چیست؟ وزیر خارجه تحریرالشام علناً می‌گوید «وقتی از امنیت حرف می‌زنیم، منظور امنیت دوجانبه سوریه و رژیم صهیونیستی است» و تأکید می‌کند که «ما هیچ خطری برای اسرائیل نخواهیم بود و این به نفع اسرائیل است».

این سخنان، نه تاکتیک سیاسی، که اعلام راهبردی است. برای ورود به بحث، یک سوال بنیادین مطرح می‌کنم که پاسخ آن کلید فهم ماجراست: آیا آنچه جولانی انجام داد، یک خیزش مردمی و انقلاب اسلامی برآمده از متن اسلام بود، یا یک «پروژه» از پیش طراحی‌شده؟ ما قاطعانه معتقدیم این یک پروژه بوده است. پروژه‌ای با هدف دقیق ایجاد یک ساختار کاملاً سکولار در کشوری اسلامی‌نشین، اما با سوار شدن بر گرده ظرفیت‌های اسلام‌گرایانه و جهادی.

برای اجرای این پروژه، تحریرالشام مراحل زیر را با دقت و حوصله طی کرد:

۱ – بهره‌برداری حداکثری از شعارها و المان‌های سنی-جهادی

از روز اول، پرچم «سلفی‌گری»، «احیای خلافت»، «جهاد علیه کفر»، «مبارزه با سیطره کفار»، «سکولاریسم کفر است»، «پیوند با کفار ارتداد است» را بالا بردند. حتی در داخل ایران هم برخی ناآگاهانه یا از روی غفلت این روایت را تکرار کردند و گفتند: «این‌ها سلفی‌اند، اما حالا به زنان کاری ندارند!» این دقیقاً همان چیزی بود که پروژه نیاز داشت: یک برچسب اسلامی قوی برای اقناع جامعه.

۲. رعایت دقیق سلسله‌مراتب و حرکت پلکانی

عجله نکردند، گام‌به‌گام پیش رفتند، ابتدا نمایشی از مجاهدان واقعی را کامل درآوردند؛ تا حدی که اگر آن روز امر دایر می‌شد، بسیاری پشت سر جولانی و مفتی‌های پوششی‌اش نماز می‌خواندند و او را «اولاتر» می‌دانستند.

۳. مدیریت فکر و حذف مخالفان آگاه

دشمن اصلی جهان اسلام (آمریکا و اسرائیل) را از مرکز توجه خارج و «شیعه» را به عنوان دشمن جایگزین کردند. هر کس درون جریان فهمید و اعتراض کرد، یا حذف فیزیکی شد یا به حاشیه رانده شد. حتی در دوره ادلب، کسانی که می‌گفتند «این کارها اسلامی نیست»، متهم به تندروی و داعشی بودن شدند و جولانی به عنوان «میانه‌رو» جا افتاد!

۴. جانمایی قانون سکولار به جای شریعت، به نام شریعت

در نهایت، قانون اساسی‌ای وضع کردند که هیچ اشاره‌ای به حاکمیت شریعت ندارد، تنها شرط «مسلمان بودن رئیس‌جمهور» را آورده و عملاً همان ساختار سکولار بشار اسد (با تغییرات ظاهری) را احیا کرده است.

۵. هفت اکتبر بهترین معیار برای سنجش تحریرالشام

ماجرای ۷ اکتبر بهترین خط‌کش بود، وقتی جهان اسلام دو دسته شد، یک دسته زیر خیمه اسلام و مقاومت، یک دسته زیر خیمه کفر و اینجا جولانی و تحریرالشام صراحتاً خیمه کفر را انتخاب کردند. در حالی که بهترین فرصت برای ضربه زدن به رژیم صهیونیستی بود، نه تنها کمکی به حماس نکردند، بلکه علناً گفتند: «ما خطر برای اسرائیل نیستیم».نتیجه روشن است:
ما با یک جریان اسلام‌گرا، سنی، شافعی، حنفی یا حتی اموی مواجه نیستیم.

با یک پروژه کاملاً سکولار و تحت هدایت سرویس‌های اطلاعاتی غربی روبرو هستیم که برای تنفس در جامعه اسلامی، نیازمند پوشش اسلامی است. اگر فردا این پروژه اقتضا کند که پرچم «الرضا من آل محمد» بلند کنند یا ریش‌شان را دو قبضه کنند، بدون تردید این کار را خواهند کرد. یکی از شناخته‌شده‌ترین حامیان سابق جولانی، مجد مغربی، که سال‌ها از او دفاع می‌کرد، اخیراً گفته است «سیاست و روش جولانی بسیاری را شگفت‌زده کرده است؛ زیرا او گام‌هایی برداشته که نه سیاست شرعی آن را تأیید می‌کند و نه ضرورت آن را توجیه می‌کند.»

وقتی حتی این فرد شگفت‌زده شده، دیگر چه جای سخن برای ماست؟ در مقایسه با طالبان افغانستان باید گفت که طالبان یک جریان عقیدتی‌محور، دیوبندی، ضداستعماری و ملتزم به سیاست شرعی است که حتی یک وجب خاک خود را زیر اشغال نمی‌پذیرد و آمریکا را «طاغوت اکبر» می‌نامد.

تحریرالشام اما دقیقاً در نقطه مقابل ایستاده است. ما امروز با یک جریان روبرو هستیم که نه تنها در چارچوب شریعت نمی‌گنجد، بلکه اساساً در چارچوب اسلام سیاسی هم تعریف نمی‌شود.

لذا بحث سنی یا شیعه، شافعی یا حنفی، اموی یا عباسی بودن آن کاملاً بی‌معناست. خواهش می‌کنم رسانه‌ها و تحلیل‌گران محترم، صرفاً بیانات و اقدامات خود این جریان را رصد کنند.

دیگر نیازی به کشف اسناد مخفی نیست؛ همه چیز عیان و آشکار است. تنها کافی است به جای توجه به ظواهر، المان‌ها و شعارهای فریبنده، به واقعیت عملکرد نگاه کنیم تا عقب‌ماندگی ۱۰، ۲۰ یا ۱۰۰ ساله در تحلیل پدیده‌های مشابه تکرار نشود.سخنم را به پایان می‌برم. سپاس از توجه شما.

حجت‌الاسلام موسی میبدی: طالبان جریانی ضدآمریکایی است

تحریرالشام، از جهادگرایی تا سکولاریسم؛ روایت کارشناسان از پروژه آمریکا

برای حل بنیادی پرسش درباره رابطه فکری و ایدئولوژیک جریان طالبان با گروه تحریرالشام و حاکمیت فعلی سوریه، ابتدا باید تعریف جامع و مانعی از جریان طالبان ارائه دهیم. طالبان جریانی است که با شعار تحکیم شریعت اسلامی، اقامه حدود الهی و تشکیل حکومتی به نام «امارت اسلامی افغانستان» در دو دوره (۱۹۹۶–۲۰۰۱ و از ۲۰۲۱ تاکنون) اداره افغانستان را در دست داشته است.پاسخ این تعریف را خود مقامات طالبان داده‌اند.

سراج‌الدین حقانی و امیرخان متقی در سفر رسمی به هندوستان، از مدرسه دارالعلوم دیوبند بازدید کردند و مورد استقبال گرم مدیر، اساتید، دانش‌آموختگان و مؤسسان این حوزه قرار گرفتند؛ استقبالی که طالبان را «ثمره و محصول جامعه دیوبند» توصیف کرد. اگر نحوه حکومت‌داری امارت اسلامی با منویات فکری و عملی دیوبند در تضاد بود، چنین استقبال رسمی و علنی صورت نمی‌گرفت. این رخداد نشان‌دهنده توافق عمیق فکری و عملی میان دیوبندی‌ها و طالبان است. ریشه تاریخی این جریان به قیام ناکام سال ۱۸۵۷ هند علیه استعمار بریتانیا بازمی‌گردد.

جوانان مسلمان پس از شکست نظامی، به جای ناامیدی، مدرسه‌ای انقلابی و جهادی بر پایه فقه حنفی و مبارزه با استعمار تأسیس کردند که ابتدا «مدرسه عربی اسلامی» و سپس «دارالعلوم دیوبند» نام گرفت. این حوزه به سرعت در شبه‌قاره گسترش یافت و پس از جدایی پاکستان در ۱۹۴۷، بسیاری از علمای دیوبندی به پاکستان مهاجرت کردند.

از دهه ۱۹۳۰ نیز با موافقت ظاهرشاه، شعباتی از دارالعلوم دیوبند در افغانستان ایجاد شد، اما مرکز ثقل آموزش طلاب افغان به‌ویژه در مناطق پشتون‌نشین، مدارس دیوبندی بلوچستان و خیبر پختونخوا شد. طالبان عملاً از دل همین شبکه عظیم آموزشی دیوبندی بیرون آمدند و همان آرمان ضداستعماری و انقلابی شیخ‌الهند محمودحسن دیوبندی و شاگردانش را به ارث بردند. پس از اشغال افغانستان توسط شوروی سابق، مجاهدان افغان (از شیعه و سنی) به جهاد پرداختند.

پس از خروج شوروی، دولت مجاهدین (۱۹۹۲–۱۹۹۶) به رهبری برهان‌الدین ربانی نتوانست امنیت و وحدت ملی را برقرار کند. در این خلأ امنیتی، گروهی از طلاب جوان مدارس دیوبندی پاکستان در جنوب افغانستان (به رهبری ملأ محمدعمر) ابتدا برای تأمین امنیت محلی قیام کردند، قندهار و هلمند را گرفتند، سپس با ائتلاف جلال‌الدین حقانی و دیگر فرماندهان، بخش بزرگی از کشور را تحت کنترل درآوردند و در سال ۱۹۹۶ امارت اسلامی افغانستان را اعلام کردند.

این امارت بر پایه «سیاست شرعی سنی–حنفی» بنا شد؛ مدلی که نه تنها سکولاریسم و لیبرالیسم را رد می‌کند، بلکه هرگونه سلطه و اشغال خارجی را حرام شرعی می‌داند. ملأ عمر در ماجرای درخواست آمریکا برای تحویل دادن اسامه بن‌لادن پس از حملات ۱۱ سپتامبر، تحویل او را خلاف شریعت و سیاست شرعی دانست و ترجیح داد ۲۰ سال با آمریکا بجنگد تا زیر بار دستورات آن برود. این موضع تا امروز ادامه دارد؛ از مقاومت در برابر پایگاه بگرام تا درگیری اخیر با پاکستان بر سر کنترل مرزها و خاک کشور. رهبر فعلی طالبان، هبت‌الله آخوندزاده، آمریکا را «طاغوت اکبر» می‌نامد.

کتاب «الإمارة الإسلامیة ونظامها» نوشته عبدالحکیم حقانی (رئیس فعلی دیوان عالی طالبان) مانیفست فکری رسمی امارت است که صراحتاً اعلام می‌کند طالبان با هیچ نظام سکولار یا لیبرال سازش نمی‌کند و عقب‌نشینی از اصول سیاست شرعی را جایز نمی‌داند. طالبان همچنین گفتمان داعش را «اسلام جعلی» و در تضاد کامل با اسلام حنفی–دیوبندی خود می‌داند و در دوره دوم حکومت‌شان همزمان هم با نیروهای اشغالگر و هم با داعش خراسان جنگیدند. در حوزه فقهی، طالبان به‌شدت به «عرف محلی» در تطبیق احکام حنفی توجه دارند. به همین دلیل نحوه اجرای احکام (به‌ویژه در پوشش، موسیقی و مسائل اجتماعی) در مناطق مختلف پشتون‌نشین با عرف قبیله‌ای آن منطقه هماهنگ است.

انتقادهایی که گاهی از داخل و خارج به برخی سخت‌گیری‌ها می‌شود، غالباً ناشی از نادیده گرفتن همین نقش عرف در فقه حنفی است یا مربوط به رفتارهای خودسرانه برخی افراد پایین‌رتبه که خود سخنگویان طالبان نیز از آن اعلام برائت می‌کنند. حال اگر همین مدل را کنار حاکمیت فعلی سوریه (تحت رهبری هیئت تحریر الشام) بگذاریم، تضادهای بنیادی آشکار می‌شود:

. طالبان حتی یک وجب خاک خود را زیر اشغال نمی‌پذیرد؛ سوریه امروز جولانگاه نیروهای ترکیه، آمریکا، اسرائیل و گروه‌های مختلف شده و حاکمیت عملاً واکنشی نشان نمی‌دهد.

• طالبان هرگونه نظام سکولار و لیبرال را رد می‌کند؛ قانون اساسی جدید سوریه هیچ اشاره‌ای به حاکمیت شریعت ندارد و تنها شرط «مسلمان بودن رئیس‌جمهور» را ذکر کرده است.

• بیانیه‌های ملأ هبت‌الله آخوندزاده پر است از تأکید بر خروج کامل اشغالگران و رد هرگونه سازش با نظام‌های غیرشرعی؛ در اسناد رسمی سوریه نه سخنی از اشغال است و نه الزامی به اجرای شریعت.

• طالبان قانون اساسی جمهوری اسلامی سابق افغانستان را «حکومة عمیلة» (دولت دست‌نشانده) می‌نامید و هیچ‌گاه با آن ائتلاف نکرد؛ اما حاکمیت فعلی سوریه دقیقاً بر همان ساختار سکولار سابق (با تغییرات ظاهری) استوار است.

نتیجه اینکه از منظر ایدئولوژیک، فقهی و عملی، جریان طالبان و امارت اسلامی افغانستان ادامه‌دهنده مستقیم سنت دیوبندی–حنفی و سیاست شرعی ضداستعماری است، در حالی که حاکمیت فعلی سوریه در اصول بنیادین (مبارزه با اشغالگری، رد سکولاریسم، التزام عملی به شریعت) با این جریان فاصله آشکار و غیرقابل انکاری دارد. این تفاوت‌ها نه صرفاً تاکتیکی، بلکه ریشه در مبانی اعتقادی و فقهی متفاوت دارد و هرگونه مقایسه یا هم‌ردیف دانستن این دو جریان را از پایه نادرست می‌سازد.

حجت الاسلام حیاتی مقدم: طالبان سابقه مبارزه با آمریکا را دارد

تحریرالشام، از جهادگرایی تا سکولاریسم؛ روایت کارشناسان از پروژه آمریکا

در تکمیل بحث بسیار دقیق دوستان و به‌ویژه برای پاسخ به این پرسش کلیدی که «تفاوت ماهیت طالبان با تحریرالشام (جولانی) دقیقاً در چیست؟»، به نظرم توجه به حدود ۱۰ نکتهٔ بنیادی دربارهٔ طالبان، تصویری روشن، شفاف و غیرقابل مقایسه با جولانی به دست می‌دهد:

۱. طالبان یک مدرسهٔ سنیِ شریعت‌محور است؛ نه فقط در شعار، بلکه در عمل ۲۰ سال مستقیماً علیه نیروهای آمریکایی جنگید، تیر شلیک کرد، کشته داد و گرفت، آمریکا را بیرون راند و بر اساس شریعت حکومت تشکیل داد.

۲. داعیهٔ استقلال سیاسی، فرهنگی و فکری واقعی دارد؛ تأکید می‌کند افغانستان هیچ‌گاه جولانگاه نیروی بیگانه نخواهد بود و حتی یک وجب خاک را در اختیار آمریکا قرار نمی‌دهد (ماجرای پایگاه بگرام).

۳. با حکومت سکولار و دست‌نشانده جنگید؛ جرم اشرف غنی از نظر طالبان «جمهوریت آمریکایی و غیرمشروع» بود، نه اصل جمهوریت به‌خودی‌خود.

۴. در منازعهٔ اخیر با پاکستان، آمریکا را «پدر فتنه» و عامل اصلی معرفی کرد؛ یک جریان سنی که همسایهٔ سنی خود را به خاطر آمریکا سرزنش می‌کند، پدیده‌ای نادر و معنادار است.

۵. مسئلهٔ فلسطین را «بدهی جهان اسلام» می‌داند و هر مسلمانی را موظف به اقدام در حد توان می‌شمارد.

۶. رهبر طالبان (هبت‌الله آخوندزاده) رسماً نامه نوشته و نشر کتاب‌های محمد بن عبدالوهاب و مصادر فکری داعش را جرم کیفری اعلام کرده است؛ یعنی یک جریان سنی که هم با داعش می‌جنگد و هم ریشهٔ فکری آن را ممنوع می‌کند (برخلاف برخی کشورهای سنی که با داعش می‌جنگند اما دانشگاه مدینه هنوز فعال است).

۷. قومیت‌گرایی و نزاع مذهبی (شیعه–سنی) را صراحتاً «سم مهلک» می‌داند و دشمن اصلی را آمریکا معرفی می‌کند؛ نه شیعه را.

۸. مجلهٔ الصمود (ارگان غیررسمی اما مورد توجه امارت اسلامی) و بیانیه‌های رسمی طالبان (مثلاً شمارهٔ ۱۲۹ مجلهٔ الثموت) صراحتاً می‌گویند: «غرب خواستار ابقای ابدی حکومت دست‌نشانده در افغانستان است تا منافعش تأمین شود و ما خاضع و خاشع باشیم… این مطالبه باطل است، هیچ پایه‌ای در شریعت غرّای ما ندارد… حکومت دست‌نشانده هیچ استقلال و اختیاری ندارد و نعل‌به‌نعل دستور اربابش را اجرا می‌کند.» این دقیقاً همان چیزی است که طالبان با آن جنگید و بر آن حکومت تشکیل داد.

۹. بدنهٔ طالبان پشتوانهٔ مردمی واقعی دارد؛ بخش قابل توجهی از مردم افغانستان (به‌ویژه پشتون‌ها و بسیاری از غیرپشتون‌ها) این مدل شریعت‌محور را می‌خواهند. مخالفان داخلی هم عمدتاً یا سکولارهای طرفدار مدل غربی‌اند یا گرفتار تعصبات قومی شده‌اند، نه لزوماً مخالف شریعت.

۱۰. در مقابل، حاکمیت جولانی:

• فاقد پشتوانهٔ مردمی واقعی است؛

• از نیروهای چندملیتی و مزدور شکل گرفته؛

• قانون اساسی‌اش هیچ اشاره‌ای به حاکمیت شریعت ندارد؛

• علناً امنیت رژیم صهیونیستی را تضمین کرده؛

• حتی یک روز در برابر اشغالگران آمریکایی یا اسرائیلی ایستادگی نکرده است.

بنابراین، تفاوت ماهوی این دو جریان در یک جمله خلاصه می‌شود:

طالبان یک جریان شریعت‌محورِ مردمیِ ضداستعماری با پشتوانهٔ واقعی داخلی است که حتی حاضر شد ۲۰ سال هزینه بدهد تا یک وجب خاکش را به آمریکا ندهد؛ تحریرالشام (جولانی) یک پروژهٔ سکولارِ تحت هدایت سرویس‌های اطلاعاتی غربی است که با سوءاستفاده از شعارهای جهادی، قدرت را قبضه کرد و امروز امنیت اسرائیل را تأمین می‌کند.این تفاوت، نه تاکتیکی و نه گذرا، بلکه کاملاً بنیادی، ایدئولوژیک و غیرقابل مقایسه است.

سیمیاری: تحریرالشام کاملاً جریانی تروریستی، سکولار و آمریکایی است

تحریرالشام، از جهادگرایی تا سکولاریسم؛ روایت کارشناسان از پروژه آمریکا

رهبر معظم انقلاب اسلامی در سال گذشته که بسیاری سقوط کامل محور مقاومت را محتمل می‌دانستند، بر ظهور یک «دولت با شرافت» در سوریه به «دست جوانان مؤمن» تأکید کردند، اجازه دهید بر اساس اطلاعات به‌روز تا نوامبر ۲۰۲۵ به دو محور اشاره کنم.

این تحلیل بر پایه گزارش‌های معتبر بین‌المللی، نظرسنجی‌های عمومی، و بازخوردهای مردمی از منابع متنوع (از جمله نظرسنجی‌های عربی، گزارش‌های سازمان ملل، و پست‌های کاربران سوری در شبکه‌های اجتماعی) استوار است. وضعیت سوریه نسبت به دوره قبل از سقوط بشار اسد در دسامبر ۲۰۲۴ (آذر ۱۴۰۳) پیچیده‌تر شده است، جولانی ظاهراً به سمت پراگماتیسم و حرکت کرده، اما ریشه‌های وابستگی به قدرت‌های خارجی، سرکوب داخلی و شکاف‌های اقتصادی و اجتماعی افزایش یافته است.

البته آگاهی مردم سوریه از ماهیت واقعی تحریرالشام بیشتر شده است. سال گذشته مردم سوریه زیر ضرب یکی از مهمترین جنگ‌های ترکیبی تاریخ قرار گرفتند، مثلاً برخی شعار می‌دادند که اگر جولانی روی کار بیاید حقوق ۴۰۰ دلاری برای کارگران فراهم می‌شود، خدمات شهری بهینه شده و پایان سربازی اجباری نخواهیم داشت. امروز آن رؤیا فروشی آثارش را نشان داده است.

و ماهیت تحریرالشام به عنوان جریانی وابسته به سرویس‌های اطلاعاتی غربی و منطقه‌ای (ترکیه، اسرائیل، عربستان و امارات) آشکار شده است. اما این آگاهی یکنواخت نیست مثلاً برخی اقلیت‌ها و سکولارها (علویان، مسیحیان، کردها، و دروزی‌ها) (حدود ۳۰-۴۰% جمعیت) زودتر متوجه شده‌اند.

امروز گزارش‌های سازمان ملل و ناظران مستقل مانند EUAA) از پاکسازی سیستماتیک اقلیت‌ها در سواحل لاذقیه و طرطوس و شمال شرق خبر می‌دهند، شکنجه، آوارگی، و اخراج‌های دسته‌جمعی از مشاغل دولتی محصول تروریست‌های تحریری است و باید آن را «شروع نسل‌کشی سیستماتیک» توصیف کرد.

بخش اهل سنت به‌ویژه در ادلب و حلب و بخش سنتی و روستایی (حدود ۵۰ درصد) هم امروز به تدریج متوجه شده‌اند که شعارهای جهادی (مانند «احیای خلافت» و «جهاد علیه کفر») هم از سوی جولانی کنار گذاشته شده است.

وعده‌های عملی (برق، نان، حقوق) هم محقق نشده تا جایی که در نوامبر ۲۰۲۵، قطعی برق به ۲۲ ساعت در روز در برخی مناطق دمشق رسیده، و کمبود نان باعث ناآرامی‌های خیابانی در دمشق و حلب شده است، نظرسنجی Arab Opinion Index (جولای-آگوست ۲۰۲۵) نشان می‌دهد ۶۲% اهل سنت از وابستگی تحریرالشام نسبت به ترکیه و آمریکا ابراز نگرانی کرده‌اند که بسیار مهم است. گزارش Security Council (نوامبر ۲۰۲۵) پیش‌بینی می‌کند که تا پایان ۲۰۲۶، با تشدید بحران اقتصادی (تورم ۲۰۰% و بیکاری ۵۰%) و خشونت‌های فرقه‌ای، ۷۰-۸۰% خواهد شد.

نکته دیگر آن است که واکنش مردم سوریه نسبت به حضور عامل خارجی به گونه‌ای است که گویا قرار است سوریه چون یک کیک میان خارجی‌ها تقسیم شود که این موضوع با ریشه‌های ناسیونالیسم عربی قوی (افتخار به ناصرو وحدت عربی) در تعارض است و به زودی از دل همین هسته‌های اعتراض فعال‌تر خواهد شد.

موج جدید مهاجرت (۲۰۰ هزار نفر از نوامبر ۲۰۲۵) نشان‌دهنده ناامیدی است، اما ناسیونالیسم عربی هنوز زنده است و این منشأ تحولاتی خواهد شد، فضای داخلی سوریه در حال تغییر است و از «امید اولیه به اسلام‌گرایی» به «آگاهی از وابستگی خارجی» تغییر کرده است. در نهایت، سخنان حضرت آقا نه تنها پیش‌بینی‌کننده، بلکه الهام‌بخش است: جوانان مؤمن سوریه (از جمله در جبهه مقاومت) می‌توانند «دولت با شرافت» را محقق کنند، اما نیاز به حمایت منطقه‌ای و افشای ماهیت تحریرالشام دارد.

روح الله حیاتی مقدم: تحریرالشام مطلوب آمریکا در منطقه است

تحریرالشام، از جهادگرایی تا سکولاریسم؛ روایت کارشناسان از پروژه آمریکا

«اسلام آمریکایی» دقیقاً همان چیزی است که آقای سیمیاری فرمودند و مطلوب آمریکاست. مطلوب آمریکا هم همین است که به تن اسلام، لباسی از سکولاریسم بپوشانند. بهترین تعبیری که یکی از دوستان به کار برد، این بود: «این‌ها می‌خواستند لباس سکولاریسم را بر تن اسلام بپوشانند و بگویند اسلام همین است.»

آمریکا دقیقاً همین را می‌خواهد و جولانی هم همین را دنبال می‌کند. همان‌طور که عرض کردم، هدف، برساخت یک ساختمان و ساختار کاملاً سکولار بود، اما با بهره‌گیری از ظرفیت‌های اسلام‌گرایانه. آن‌ها دنبال این بودند و به آن رسیدند. هردو اسلام آمریکایی و پروژه جولانی یکی هستند.

سیمیاری: تحریرالشام پروژه است

تحریرالشام، از جهادگرایی تا سکولاریسم؛ روایت کارشناسان از پروژه آمریکا

آنچه امروز در سوریه می‌بینیم، دقیقاً همان «پروژهٔ جایگزین» است که آمریکا و اسرائیل از دهه‌ها پیش برای خنثی‌سازی محور مقاومت طراحی کرده بودند: یک ساختار کاملاً سکولار و وابسته، اما با ظاهری اسلامی، با ریش و تسبیح و شعار «جهاد»،

تا جامعهٔ مسلمان منطقه بگوید «: آها! پس اسلام یعنی همین؛ یعنی تو در خانه‌ات نماز بخوان، حجاب یا بی‌حجاب باش، اما در سیاست، اقتصاد و امنیت، کاملاً با آمریکا و اسرائیل هماهنگ باشی.»

دقیقاً همان مدلی که در عربستان، امارات و تا حد زیادی در ترکیهٔ اردوغان اجرا شده، فقط این بار با رنگ و بوی «جهادی سابق‌القاعده» تا برای نسل جوان مقاومت‌پذیرتر و فریبنده‌تر باشد و همان‌طور که درست اشاره کردید، لایهٔ فوق‌العاده خطرناک این پروژه، حفظ ساختار مسلح و منسجم آن است

.این دیگر یک دولت عادی سکولار عربی مثل اردن یا مصر سابق نیست؛ این یک نیروی مسلحِ چند ده‌هزار نفریِ آموزش‌دیده، مجهز و ایدئولوژیک است که حالا به جای جنگ با آمریکا، تبدیل به بازوی مسلح آمریکا در قلب شامات شده است. در واقع امروز تحریرالشام دیگر یک نیروی با ظاهر سلفی در منطقه نیست، بلکه یک گروهکی مسلح و سکولار است که باید آن را تروریست‌های سکولار- آمریکایی نامید.

به عبارت ساده‌تر، آمریکا دیگر نیازی ندارد خودش نیروی زمینی بفرستد؛ این نیرو همین‌جاست، عربی حرف می‌زند، قرآن می‌خواند، اما تفنگش به سمت مقاومت نشانه می‌رود و امنیت اسرائیل را تأمین می‌کند. این دقیقاً همان «اسلام آمریکاییِ مسلح» است که از همهٔ نسخه‌های قبلی‌اش خطرناک‌تر است، چون هم ظاهرش اسلامی است، هم قدرت نظامی‌اش حفظ شده،

و هم مأموریت اصلی‌اش، قطع کامل خط مقاومت از ایران تا لبنان و فلسطین است. به همین دلیل است که برخی تحلیل‌گران منطقه‌ای می‌گویند: «اگر این پروژه تثبیت شود، بزرگ‌ترین پیروزی استراتژیک اسرائیل و آمریکا در صد سال اخیر خواهد بود.»

اما خبر خوب این است که همان‌طور که در افغانستان، طالبانِ واقعی با همهٔ اختلافات فکری‌اش، حاضر نشد حتی یک پایگاه به آمریکا بدهد، در سوریه هم ملتِ واقعی شام (به‌ویژه جوانان مؤمن، علوی، سنیِ مقاوم، کرد، دروزی و مسیحی) دیر یا زود این پروژه را پس خواهد زد. تاریخ شامات، تاریخ مقاومت است، نه تاریخ تسلیم. و این پروژه، هرچند هوشمندانه طراحی شده، اما روی کاغذ است؛ زمین شامات، زمین مقاومت است.

حجت الاسلام موسی میبدی: طالبان برای ایران تهدید نیست

تحریرالشام، از جهادگرایی تا سکولاریسم؛ روایت کارشناسان از پروژه آمریکا

امارت اسلامی افغانستان اعلام می‌کند که مدل حکومتی‌اش بر مبنای اسلام و به‌طور مشخص بر پایه فقه حنفی است. از سوی دیگر، واکنش صریح این امارت در برابر شاخه خراسان داعش نیز نشان‌دهنده مخالفت جدی آن با گفتمان تکفیری است؛ گفتمانی که دست به جنایت، ترور و کشتار می‌زند.امارت اسلامی تأکید دارد که خود را پایبند به مبانی اسلام می‌داند و بر اساس فقه حنفی به حکومت‌داری می‌پردازد.

این الگو تازگی ندارد؛ در طول تاریخ، در بسیاری از حکومت‌های اسلامی با همین ساختار، شیعیان سالیان متمادی زندگی مسالمت‌آمیز داشته‌اند. امپراتوری عثمانی نمونه بارز آن است که بر همین مبنا اداره می‌شد و مراکز مقدس شیعیان نیز برای مدت طولانی تحت حاکمیت آن قرار داشت، اما رفتار تهدیدآمیز یا سرکوب سیستماتیک علیه شیعیان از سوی آن نظام حکومتی مشاهده نشد.

البته در برخی دوره‌های تاریخی، حکومت‌های سنی از ظرفیت مذهب برای کشورگشایی و اهداف سیاسی سوءاستفاده کرده‌اند، اما وقتی به منابع فقهی معتبر حنفی مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم که علمای بزرگ این مذهب چنین رویکردهایی را تأیید نمی‌کنند. به عنوان مثال، ابن عابدین – که نزد احناف افغانستان، پاکستان و حتی ایران جایگاه رفیع امامت دارد – صراحتاً اعلام کرده است که بسیاری از فتاوا و اظهارات شیخ‌الاسلام‌های دوران عثمانی و دیگر حکومت‌ها، به دلیل تأثیرپذیری از مصالح حکومتی، در مذهب حنفی اعتبار شرعی ندارند و نمی‌توان بر اساس آن‌ها فتوا صادر کرد.

بنابراین، در مدل حکومتی که امارت اسلامی برگزیده، هیچ‌گونه تکفیر شیعه یا اقدام تحریک‌آمیز سیستماتیک علیه شیعیان دیده نمی‌شود. آنچه گاه مشاهده می‌شود، ناشی از سوءتفاهم‌هایی است که به دلیل دوری جغرافیایی و فرهنگی، قطع ارتباط و فقدان تعامل مستمر میان شیعیان و شخصیت‌های فکری و سیاسی امارت اسلامی به وجود آمده است. هنگامی که طالبان با ادبیات، گفتمان و مدل حکومتی شیعه آشنا شوند، درمی‌یابند که حکومت مبتنی بر تعالیم شیعه، از منظر یک سنیِ منصف، حکومتی آرمانی و کاملاً مبتنی بر شریعت اسلامی است.

از این‌رو، مدل امارت اسلامی از لحاظ فکری، ایدئولوژیک و نظری، هیچ‌گاه برای نظام جمهوری اسلامی ایران تهدید به حساب نمی‌آید، مگر آنکه سوءتفاهم‌ها و گزارش‌های نادرست باعث تغییر نگاه آن‌ها نسبت به شیعیان یا حکومت ایران شود. این مسئله منحصر به شیعیان نیز نیست؛ دیگر اقلیت‌ها و جریان‌های فکری در افغانستان و حتی برخی کشورها نیز گاه به دلیل ضعف شناخت، با اظهارات نادرست یا واکنش‌های احساسی مواجه می‌شوند.

برای نمونه، گاهی فردی از اعضای طالبان در شبکه اجتماعی ایکس (توئیتر سابق) توییتی در دفاع یا انتقاد از کشوری منتشر می‌کند که نه نشان‌دهنده تغییر گفتمان رسمی است و نه بیانگر دشمنی ساختاری؛ صرفاً ناشی از فقدان شناخت دقیق است. در نتیجه، اگر بخواهیم تهدید امنیتی احتمالی از جانب طالبان را بررسی کنیم، نباید آن را در حوزه فکر و ایدئولوژی جست‌وجو کرد.

نظام فکری و ساختاری که طالبان پذیرفته، به خودی خود تهدیدزا نیست. تهدید واقعی از ناحیه اطلاعات نادرست، سوءتفاهم‌ها و ضعف شناخت متقابل پدید می‌آید؛ مشکلی که نه تنها امارت اسلامی، بلکه بسیاری از کشورها و جوامع در عصر اطلاعات با آن دست به گریبان‌اند.

✅ آیا این خبر اقتصادی برای شما مفید بود؟ امتیاز خود را ثبت کنید.
[کل: 0 میانگین: 0]