مرحوم حسینعلی عظیمی در جمع همسنگران به اهمیت استفاده از دانش حاصل از جنگ تأکید کرد و افزود: مسلم بدانید شما از نظر آن چیزی که اصول رهبری و مدیریت و تصمیمگیری و غیره هست، یک چیزی دارید که هیچ دانشجوی دانشگاه دیگری در دنیا ندارد.
به گزارش تسنیم؛ ۲۵ اسفندماه یادآور رحلت شهادتگونه عنصر تابناک پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد، سنگرساز بیسنگر، حاج حسینعلی عظیمی است. به مناسبت پنجمین سالگرد عروج او، خبرگزاری تسنیم با همکاری کانون سنگرسازان بیسنگر، به انتشار یادنامهای برای این سردار گرانقدر دفاع مقدس مبادرت کرده، که چهار بخش از آن منتشر شده است.
در همین یادنامه بیشتر بخوانید
+ معرفی اجمالی سردار جهادگر+ «کارستان» به روایت پروفسور خلیجی+ سردار آب!+ همسرانههای مهندس
متن پیش رو، سخنرانی سردار جهادگر، حسینعلی عظیمی در جمع فرماندهان پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی ایراد شده، و علیرغم گذشت سالیان، هنوز بهروز و باطراوت، و نیز حاوی مفاهیمی مهم و جهتساز است. متن این سخنرانی به شرح زیر است:
با سلام به روح امام امت و شهدای اسلام و بهخصوص شهدای جنگ تحمیلی و بالاخص نقشآفرینان و حماسهسازان شهید مهندسی جنگ جهاد سازندگی. بنده خیلی خودم را کوچکتر از آن میبینم که واقعاً در جمع برادرها صحبت کنم و شایسته است و شایسته بود که دیگر برادران شروعکننده صحبتها باشند و من بهشخصه خجالت میکشم که خیلیها اینجا نشستهاند و من عنوان اولین سخنران صحبت کنم.
بنده تکلیف خودم میدانستم و میدانم و انشاءالله خواهم دانست آنچه که در این جنگ بهعنوان تجربه و حاصل تلاشها به بنده حقیر رسیده روی کاغذ بیاورم و ثبتش کنم و در این راه هم کمال تلاش را بکنم. این را یک تکلیف میدانم برای همه برادرهایی که بار تجربی از این حماسهها و این وقایعی که گذشته به گردن دارند.
تکلیف خودم میدانم که در این جمع ببینیم از شهدایمان چطور میتوانیم قدردانی کنیم. اینجا جای خیلی از برادرها خالی است. شما و اگر لیاقت داشته باشم و شما این اجازه را بدهید، بگویم «ما» وارثان خیلی از سرداران مهندسی جنگ هستیم. شهید ناجیان و شهید طرحچی جایشان اینجا خالی است. آقا تقی رضوی جایش اینجا خالی است و اگر بخواهم اسم بیاورم، خیلی صف طولانی میشود. بخصوص که ما قدر و منزلت شهدا را پیش خدا نمیدانیم و ممکن است بالا و پایین بشود.
دلم میخواهد عرض کنم، مثل کسی که فرصت گیر آورده باشد و دیگر هم چنین فرصت استثنایی پیش نیاید. این چیزهایی که در دلم هست، ظرفیتش را ندارم که درست تنظیم کنم. عرض کنم این جمع خیلی جمع پرارزشی است. دلم میخواهد بدانید که واقعاً ما وارثان آنها هستیم. قدر این جمع را بدانید و قدر کار بزرگی که این جمع به کمک هم و در کنار هم خواهند توانست انجام بدهند را بدانید.
تمامی تلاش دشمنان امام و اسلام در شکلهای مختلف، همهاش این است که آن هواداران امام، آن نیروهای اصیل که این حرکت بزرگ را انجام دادند و آن وارثان خون شهیدان را از میدان به در و مأیوس کنند. تمام هدف همین است و غیر از این، دیگر هیچ چیز نیست. یعنی همان جایی که کسانی که میخواهند به دنبال امام حرکت کنند، مأیوس بشوند. انواع و اقسام این زمزمهها که «آقا کی به حرف ما گوش میدهد»، «این نمیدانم چهطور شد و چهطور نشد»، «برویم دنبال کارمان برویم» و از این حرفها برای همین منظور است. همین که به اینجا رسیدید، دیگر آنها مقصدشان حاصل شده است و اصلاً این کل مقصود دشمن است. دیگر بعد از این، هیچ کاری دشمن ندارد. لزومی ندارد دیگر هیچ فعالیت سیاسی در مملکت بکند. همین که نیروهایش مأیوس شدند و کنار رفتند، دیگر امامی وجود ندارد.
در قرآن کریم داریم امام بدون مجریان فرمانش و کسانی که همت کنند برای این اهداف بزرگ، هیچ کاری نمیتواند بکند. اصلاً حتی شخصیت سیاسی هم ندارد. همه تلاشها برای همین است و شما باید قدر این قضیه را بدانید. من نمیدانم این جمله را چه طوری عرض کنم که درست منتقل شود. خیلی گرایش دارم که بخواهم اینطور صحبت کنم و خیلی سخت هم است. اگر که اشتباهی کردم در گفتنش، باز مرا ببخشید، ولی شما خدای نکرده، خدای نکرده نباید باعث خواری امام بشوید و یک موقعی این صحبت که «ما نمیتوانیم کاری بکنیم» را بگویید که بگویند: «با این چه کسی است که امیدش به اینها است؟ اینها خودشان چه کسی هستند که او میگوید من امیدم به شما است؟» شما امیدهای این مرد بزرگ هستید. مبادا خدایی نکرده دلسرد و مأیوس بشوید و فکر کنید که جریاناتی که اتفاق افتاده، باعث میشود که شما از میدان به در بروید یا شما را از میدان به در کند. این حرفها نیست. همتی که امام کرده، از بزرگترین عملیاتهایی که شما تصمیم گرفتید و واقعاً غیرممکن بود و ممکنش کردید، خیلی بزرگتر است. برای من سخت است بهعنوان یکی از وارثان شهدا که دلسرد باشید نسبت به آینده انقلاب و مأیوس باشید و کنار رفته باشید بهخاطر چهارتا چیزی که از این طرف و آن طرف خدایی نکرده شنیده باشید.
جز آدمهایی که ایمان و تقوا دارند و توکل به خدا دارند، نمیتوانند دنبال امام حرکت کنند و این کارهای بزرگ را انجام دهند. این صحنهها را خالی کردن، درست همان چیزی است که دشمن میخواهد. هیچوقت تسلیم این قضایا نشوید. نقطههای امید بسیار باز و روشن است. بنده فراغتم شاید بیش از شما بوده است. آنچه که تحصیل کردم؛ آنچه که از این طرف و آن طرف گرفتم، همه نقطه روشنایی و امید و حرکت است برای آیندهای که شما میتوانید بسازید. اینهایی که متفرق شدند، جمع خواهند شد؛ نگران نباشید. آن موقع بچههای جهاد، الان بچههای بسیج، بسیاریشان در سازندگی مملکت باید نقش داشته باشند. شما باید بستر حرکت برای آنها هم فراهم کنید. خیلی نقص میبینید، حتماً در خودمان همهمان نقص میبینیم. باید خودمان را مجهز به علم و اطلاعات لازم کنیم.
در دنیا برای ساخته شدن انسانها و جدا کردن نخبههایش ابزارهای متنوعی هست، از دانشگاه تا انواع و اقسام تجهیزات برای آموزش؛ ولی برای آموزش شماها، ملت خون خرج کرده است. یعنی آن صحنههایی که شما در آن ساخته شدید و توانستید در آن شرایط تصمیم بگیرید، هیچ ملتی هم چنین بهای گرانی خرج نکرده است. آنچه که ما در جنگ ساختیم، از تمام ابعاد نمونه بود؛ یعنی صحنهای درست کردیم که اول نیروهای خالص را خرج نیروهای خالص کنیم.
ملت خون پای شما خرج کردند. ملت پول نداشتند، با خون بچههایشان شما را پرورش دادند و اجازه دادند شما اینها را بفرستید برای عملیات؛ بعضاً اشتباه کنید، چندتایشان شهید، مجروح یا اسیر بشوند؛ بعد یاد بگیرید چطور مدیریت بکنید. یاد بگیرید که چطور دوراندیش بشوید؛ یاد بگیرید چطور محتاط بشوید؛ یاد بگیرید چطور احساسات را کنار بگذارید؛ یاد بگیرید چه نیازی به علم دارید و از آن استفاده کنید. یاد بگیرید اصلاً برای انجام یک کار، چطور سازمان تشکیل بدهید. این تجربه خاصی که اینجا ما داریم، تجربههای بسیار عمیق و پیچیدهای است که منطبق با دینمان است. این را دست کم نگیریم.
وقتی شکافته شود و روی صحنه بیاید، ارزش آن معلوم میشود. وقتی روی کاغذ بیاید، معلوم میشود. حتی سختتر هم باشد، ما پختهتر میشویم. چه ارزشی دارد؟ مولوی مثال معروفی در این زمینه دارد. یک موقعی فیل بزرگی از هندوستان آورده بودند و در غار تاریکی نگه داشتند. گفتند برویم ببینیم این چه شکلی است. رفت، دستش خورد به دم فیل. حالا مولوی خیلی با شعر قشنگ این را میگوید؛ برگشت، آمد گفت فیل مثل جارو است. دومی رفت، دستش خورد به پای فیل، آمد بیرون گفت: «نه بابا، فیل مثل ستون است.» سومی دستش خورد به گوش فیل، آمد گفت: «بابا، فیل مثل پرده است، مثل برگ است.» چهارمی دستش خورده بود به خرطوم فیل، گفت: «نه، فیل مثل لوله است.»
وقتی ما هر کدام یک گوشهای میبینیم، نمیتوانیم جمعش ببندیم، ولی تصور واقعی فیل موقعی است که این چهار نفر دور هم بشینند و این اطلاعاتشان را جمع کنند. آن وقت مشخص میشود ما با یک چیز بزرگی مواجه هستیم. حالا تجربیات ما هم همینگونه است. نمیشود در ذهن و در اندیشه یک نفر جا بگیرد، مگر این که جمع بشود، مرتب بشود، منظم بشود. بیاییم اطلاعاتمان را روی هم بریزیم و بگوییم خوب، چه بود؟
الآن حق این ملت است که ما این کار را بکنیم. یک ملتی، گفتم، خون خرج کرده، پول نداشته، نان نداشته بخورد، ولی خرج شما را تأمین کرد. با بدبختی، با نان خشک، با نمیدانم تخممرغی که از گلوی خودش بریده بود، با این پیرزنها به شما خرج دادند. الان توقع از ما دارند. میگویند: «من خرجت کردم، سالها خرج تحصیل تو را دادم، حالا برگشتی و من از تو توقع دارم.» حالا زمان آن نیست که ما بگوییم: «حالا برو، مثلاً آن خانهات را هم بفروش، یک پولی هم از فلانی قرض کن، به من بده تا مثلاً من چه میدانم فلان کار را بکنم.» چه بخواهیم، چه نخواهیم، بار سنگینی بر دوش شما است.
شما وارث این خونها، وارث این تجربیات و محل ساختن این انقلاب هستید. ضعف داریم، هیچ شکی در این نیست. همه دنیا ضعف دارد، بار هم خیلی سنگین است. ولی از روز اول جنگ سختتر است. معلوم میشود وقتی روی کاغذ بیاید. حتی سختتر هم باشد، ما پختهتر میشویم.
گول علم کلاسیک را نخوریم. علم لازم است. بدانیم، حتماً باید دنبالش برویم. از روز اول تا آخر عمر هم مکلفیم تحصیل کنیم. علم یک ارزش است، باید داشته باشیم. ما خیانت به قرآن کردیم که عالم نیستیم، فاضل نیستیم و رأس فضلای دنیا نیستیم. این مایه ننگ مسلمین ما است که میگویند علم جای دیگر باشد و مسلمین جای دیگر!
این را قبول دارم، ولی گول نخورید و فکر نکنید مثلاً باید کار را به دست کسی دیگری سپرد.
همانطور که عرض کردم، خرجی که در دنیا برای تربیت شما به عنوان مدیر و چکیده این چیزها شده، در دنیا نشده! مسلم بدانید شما از نظر آن چیزی که اصول رهبری و مدیریت و تصمیمگیری و غیره هست، یک چیزی دارید که هیچ دانشجوی دانشگاه دیگری در دنیا ندارد. اولاً کسریتان را تأمین کنید و باید تشخیص بدهید که این کسری چی هست و وقتتان را تلف نکنید. برای این کار بنشینید دور هم، این امانت را درست به امانتدارش بدهید. ما الان که جمع شدیم در سمینار نمیدانم جمعآوری و تدوین به عنوان رساننده امانت، این کار را داریم میکنیم. الان بنابر کار دیگری غیر از اینها نیست. تدوین و کتابنویسی و این حرفها هم نیست، فعلاً امانتها را رد کنیم تا بعد. کسانی هستند که بیایند و بنویسند و جمع کنند.
فرض کنید دو نفر بلند شوند، یک میدان را شناسایی کنند. یعنی داوطلب میشوند که برای جلوگیری از تلفات، راه باز کنند. فرض کنید راه میافتند، یک جایی معبری را بشناسند. اتفاقاً نفر اول که داوطلب است و ایثار و گذشت و قدرت داوطلب شدنش بیشتر است، میرود جلو و اتفاقاً هم روی مین میرود و شهید میشود. خب، آن به لقاء الهی میرسد و مقام معنویاش را دارد. هدفش هم این بوده که خودش هم یک پیامی است. ولی برای آن فردی که همراهش است، چه مانده است؟ این فهمیده که اینجا فقط مین است. حالا گفته برو به بچهها بگو از این طرف نیایند. حالا فرض کنید طرف برگشته، کار باید بکنیم. زنده هم هست. این اگر این اطلاعات را به آن گردان ندهد، به آن دستهای که میخواهد حرکت کند، ندهد، این کار اسمش چیست؟ پنهان کند این قضیه را به غیر از خیانت است؟
ما الان امانت این را داریم که آقا چه شد؟ کجا درست رفتیم؟ کجا غلط رفتیم؟ ما بسیاری اشتباهها کردیم و همانها ما را ساخته است. این اشتباهها باید روی کاغذ بیاید که دیگران آن را انجام ندهند. چرا این کار را نمیکنید؟ چرا معبر اینجوری انتخاب میکنید؟ یک پل را با چه نوع نظام مدیریتی اجرا میکنید؟ برای یک کار بزرگ، چطور نیروهایش را صدا میکنید؟ همه این جور چیزها امانت است. اینها همه درس است. درس حرکت و مدیریت اسلام است. این پیامها باید برسد. اینها هم باید روی کاغذ بیاید. فکر نکنید روی کاغذ بیاید چه ارزشی دارد؟ بابا قرآن هم روی کاغذ نازل شده است.
نون وَالقلم وَ مایسطرون. همین سطر سطرهایی که مینویسیم، ارزش تمام معنویتها است. میگویند آقا معنویات را نمیشود روی کاغذ برد، چرا میشود برد؟ مگر تمام معنویاتی که از ائمه (ع) برای ما رسید جز به صورت کاغذ و نوشته است؟ اینطور نمیشود صرفاً یک آدمی وجود داشته باشد، بگوید آقا من اسلام متحرکم، من نمیدانم همه تجربیات جنگ متحرکم. نخیر! باید بگویی بنویسند، بگویی مرتبش کنند، بگویی منظمش کنند و وصلش کنند به بقیه تجربیاتی که ما در آن ساخته شدیم. بگوییم آقا، ما فلان عملیات این کار را کردیم که نشد، اینجا این یک چیزی را فهمیدیم که این گردان اینطوری کرد، اشتباه شد.
آن عملیات این ضعف را داشت، این قدر شهید و مجروح دادیم. عملیات فلان ناهماهنگی بود، فلان ضعف مثلاً فرض کنید جهاد بود، آنجا فلان ضعف در سپاه، آنجا فلان ضعف در فرماندهی بود، آنجا ضعف در ارتش بود. اینها را باید روی کاغذ بیاوریم. مجموعهی اینها به ما میگوید که ما چهطور از این طرف نیاییم. حالا فرض کنید طرف برگشته، کار باید بکنیم.
إنشاءالله خداوند به همه شما و ما توفیق بدهد که این دینی که به عهده داریم در مقابل این امت، برای آن چیزهایی که برایش ساخته شدیم، درست ادا کنیم.
انتهای پیام/
- نویسنده: تسنیم tasnimnews