به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، برخی مقاومت را میدان درگیری حکومتی ایدئولوژیک میدانند تا پیمانکار مبارزه با همه انواع ظلم در عالم باشد. این تصویر ذاتا با اداره عقلایی و مبتنی بر وفاق ملی جمع نمیشود. برخی بر اساس فهمی از درگیری حق و باطل، مقاومت را جنگ جنگ تا پیروزی میفهمند. قواعد این جنگ نیز در دوگانه جهاد دفاعی-ابتدایی و ذیل سنت الهیِ مقاومت آنگاه پیروزی، مشخص میگردد.
تاملی در تحولات منطقه نشان میدهد که نه این است نه آن. نه ما در فاز دفاعی صرف هستیم و نه رژیم. نه طرح ما فقط درگیری نظامی است و نه دشمن. شاید واژه مقاومت رهزنی داشته باشد؛ مقاومت در برابر طرح استکبار در منطقه و خصوصا پادگان اسرائیل، موهم دفاع در برابر هجوم است. اما طبع ارتباطی سیاست بینالملل صحنه را از حمله و دفاع به معرکه بسط نفوذ دو طرفه تغییر داده است. همین بدفهمی از بسط نفوذ است که چالش سیاست خارجی نظام در منطقه را شکل داده و محور مقاومت را صرفا تنشزایی بیانتهای نظامی معرفی میکند. در حالیکه ایجاد این محور، صرفا سلبی نبوده و در کلیت خود کاملا ایجابی است.
مرور روند گسترش اسلام در دوره رسول الله (صلی الله علیه و آله) به درک بهتر این رویکرد کمک میکند. در آن زمان هم میدان نزاع، محصور در دوگان جنگ ابتدایی-دفاعی نبود. از مدینه به بعد، همه جنگها را باید ذیل طرح انبساطی دید که حضرت (صلی الله علیه و آله) با تلاشی عجیب، در ابعاد مختلف در پی تثبیت آن بودند. چه آنهایی که ابتدا به حمله از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده چه آنهایی که از سوی کفار، همه در فضایی از کنش و واکنشهای سیاسی، امنیتی، اقتصادی و تبلیغی بود و در نهایت از سوی اسلام یک طرح ایجابی روی زمین ارائه میشد.
مسلمین از قبل میدانستند که قرآن رسالتی جهانی دارد. عمده آیاتی که مخاطب قرآن را “عالمین” میداند در مکه نازل شده بود و فارغ از آن، حتی مشرکین نیز در لایه سیاسی گفتگو با پیامبر (صلی الله علیه و آله) و در میان خودشان میدانستند که دین جدید داعیهای فراتر از حجاز و حتی عرب دارد و با روم و فارس به چالش برخواهد خاست. به اینها اضافه کنید بهانه به حق مسلمین را که قریش در دوران مکی به مال و جانشان تعرض کرده بودند.
در مقابل هم کفار قریش میدانستند که با خروج هسته دعوت از مکه و پناه بردن به شهر کوچک یثرب، تهدید از آنان دفع نشده است. خاصه آنکه از عمر پروژه ایلاف و ارتباطات امنیتی و تجاری مکه با گسترهای از یمن تا شام و مصر و عراق، زمان زیادی نگذشته بود و تجار قریش نمیخواستند دین جدید آن را خراب کند. به همین دلایل از ابتدا با تحریک و ارتباط گرفتن با یهود، منافقین و بدویان اطراف یثرب، شروع به طراحی و ضربه زدن به امت جدید کردند.
در فضایی که طرفین مشغول اقدام علیه دیگری هستند، طبعا نمیتوان به صرف حمله پیش دستانه یکی، نام هجوم ابتدایی بر آن گذارد. «بدر» اگرچه با تحرک نظامی مسلمین برای حمله به کاروان تجاری قریش آغاز میشود، اما با عبور تجار و پیشروی کاروان نظامی مکه به نزدیکی مدینه، بیشتر به دفاع مسلمین از حریمشان شبیه میشود. کما این که «اُحد» صرفا هجوم کفار نیست؛ واکنش آنان به افزایش نفوذ اسلام در پیش از آن است که آمیختهای از تحرکات نظامی و تبلیغی و انعقاد پیمانهای دوجانبه در مثل ودان و بواط و ذوالعشیره بود.
این صحنه، صرفا میدان زد و خورد نیست. بلکه میدان افزایش نفوذ و اقتدار است و جنگ، یکی از ابزارها در این میان. نتیجه کار پیامبر (صلی الله علیه و آله) در انتهای حیاتشان، مجموعهای از جنگها نیست، بلکه اسلام آوردن عمده شبه جزیره است، به گونهای که سنت چند هزار ساله بت پرستی در این منطقه برچیده شد. این با جنگ صرف رخ نداده، کما این که با تبلیغ صرف نیز به دست نیامده است. پیمانهای امنیتی دوجانبه متعددی منعقد شده و ساختار امنیت تجاری حدودا بازطراحی شده است. حوزه نفوذ اسلام گسترش یافته، کما اینکه در برابر عرب متشتت و پراکنده آن زمان، یک رویای بسیار بزرگ و فراتر از تصورات تاریخیشان قرار داده است.
حضرت (صلی الله علیه و آله) درگیر و زمینگیر جنگ با قریش نبوده، آنقدر که در همان اثنای مسئله کفار مکه، در مرزهای شام نیز عربهای وابسته روم، قضاعه و غسانیان، از دین جدید احساس خطر میکنند و با ایجاد ناامنی برای کاروانهای مدینه، قصد حمله به آن را دارند. حاصل، غزوه دومه الجندل در سال پنجم و پیش از جنگ احزاب است که سرآغاز کنش و واکنشهایی در آن منطقه و در نهایت تسلیم و اسلام آنان است. پس از این ماجرا و باز هم پیش از آنکه تکلیف مکه یکسره شود، در سال ششم، در مرزهای شام و در واکنش به قتل پیک اسلام به رومیان، سریه موته را داریم که منتهی به شهادت جعفر و زید و ابن رواحه و عقب نشینی لشگریان به مدینه شد؛ روندی که در تبوک و لشکر اسامه ادامه یافت. در همه این مدت نیز جریان تبلیغ در پیوستگی با بازوهای نظامی و امنیتی و تجاری به شدت فعال است و از یمن تا مرزهای شام و عراق و از تهامه تا نواحی بحرین را شامل میشود.
همانطور که بسط نفوذ اسلام در سالهای مدینه، یک پروژه ایجابی بود و نه صرفا مبارزهای سلبی، صدور انقلاب نیز صرفا قیامی دنکیشوتوار برای درگیری با هرآنچه مظاهر ظلم در جهان است نبوده و نیست. اساس مقاومت در واقع بازسازی اجتماعی جوامع بر اساس ایده پیشرفت مبتنی بر استقلال بوده است، جوامعی که در برابر هیمنه تمدن وحشی، از درون تهی شده بودند با مقاومت صرفا نمیخواهند بازیخرابکن منطقه باشند، بلکه حامل ایدهای جدید برای سامان دادن به روابط بینالملل در منطقه بودهاند. چشم بینا میخواهد تا عقلانیت نظام از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون را ببیند، و البته کاستیهای حرکت را ناظر به همین رویکرد کلان رصد نماید.
از ابتدای انقلاب، امام (ره) با تاکید بر استقلال و ساختن کشور، با احتیاط وارد مسئله ارتباط با گروههای مقاومت شد. خطوط اصلی راهبردی امام (ره) در صدور انقلاب هنوز هم توسط نظام رعایت میشود:
– اصالت صدور گفتمان و اشاعه نرم. هرچند پشتیبانی لجستیک و حتی حضور نظامی به صورت جدی دنبال میشود، اما اصل بر بیداری ملتهاست. حزبالله و فلسطینیها و انصارالله و مقاومت عراق خود بالغ اند و برای خود تصمیم میگیرند و البته طبعا ایران از مؤلفههای تصمیمشان غائب نیست.
– اصالت استقلال و پیشرفت درونی کشور و منطقه نه به معنای خودکفایی در همه چیز، بلکه به معنای هویت مستقل و تصمیمگیری آزادانه ملتها برای خود. تمرکز بر ساخت و آبادانی کشور هم به شدت در ادبیات امام پررنگ است و هم در گفتمانسازی رهبری در حدود ۲۵ سال اخیر اظهر من الشمس است. این پیشرفت مستقل، از یک زاویه خود بخشی از ایده مقاومت است.
– اصالت الگو شدن کشور برای سایر مستضعفین و در نتیجه پرهیز از انقلاب کردن ما برای دیگران. الگو شدن از سویی نشان از اولویت ساخت درونی دارد و از سویی وجه نهضتی و مردمبنیاد حرکتهای منطقهای را پررنگ میکند، تا جریان واقعی همپیمان انقلاب اسلامی و بلکه خود انقلاب اسلامی ایجاد شود.
– پرهیز از درگیر شدن در چالشهای بی مورد مانند اعزام به سوریه در سال ۶۱، جنگ با آمریکا در سال ۶۹ و درگیری با طالبان در دهه ۷۰٫
پس از رحلت امام (ره)، ظاهرا ملاحظه حفظ روابط منطقهای بیشتر شد و شاید این به دلیل دیربازده بودن حرکتهای نهضتی بوده است. هرچند نمیتوان طبع روابط بینالملل در به رسمت شناختن واحدهای رسمی به جای نهضتهای سیال اجتماعی را نادیده گرفت.
مجموع این ملاحظات، نشانگر این است که نظام میخواهد نظم جدید منطقهای خلق کند نه یک بینظمی گسترده. نقطه مرکزی این نظم همان پیشرفت مبتنی بر استقلال در منطقه است نه یک درگیری بیانتها. یک معنا باید در دل جوامع منطقه خلق و تثبیت شود تا بتوانند حرکتی جدید و مستقل از قدرتهای دنیا بیافرینند. شاید در طرح ایران نقصهای جدی در پیوستهای اقتصاد سیاسی بینالملل وجود داشته باشد، طبعا ضعف ما در این موارد به مشکلات مزمن تمدنیمان برمیگردد. اما رویکرد کلی مشخص است؛ اقناع منطقه (اعم از دولتها و ملتها) برای تغییر نظم منطقه و حرکت به سمت پیشرفتی مبتنی بر استقلال. در این فضا:
– نظام با کشورهای دخیل در حمله به کشور مدارا میکند تا بتواند تنشها را کنترل شده مدیریت کند.
– با دستکاریهای عمده برای به هم ریختن دموگرافی منطقه توسط بیگانه به شدت برخورد میکند. (ماجرای عراق و سوریه از ۱۰ سال پیش)
– از دامن زدن به تنش با آمریکا در منطقه تا حد امکان پرهیز میکند، چون جنگ فراگیر با ایالات متحده در کنار هزینههای داخلی، عملا درگیری با کشورهای متعددی در منطقه نیز هست.
– با رویکرد جنگ بدون جنگ، از ورود به تنشها به صورت مستقیم میپرهیزد. هم در افغانستان، هم در عراق و هم در سوریه تا اواخر این گونه بود. حتی در طوفان الاقصی هم با این که تهدید وجودی برای محور مقاومت بود، نظام از ملاحظه خویش دست نکشید.
معرکه وجودی مقاومت- اسرائیل هم با همین طرح قابل توضیح است. اسرائیل احساس میکند مقاومت گام به گام عرصه را بر او تنگ کرده و خواهد کرد. این محاصره صرفا میلیتاریستی نیست، معنای مقاومت در حال خلق اقتدار است. اقتداری که محرک اصلی پیشرفتهای مستقل جوامع میتواند باشد. مقاومت قبل از آنکه بخواهد اسرائیل را پس بزند، باید خود را در جامعه هدفش تثبیت کرده باشد و حامل همان ایده ایجابی باشد. طبعا این که در این معرکه عمدتا ابزار گفتمانی و نظامی-امنیتی کار میکند و ما کماکان نتوانستهایم دیپلماسی و اقتصاد را نیز به صورت شایستهای فعال کنیم، آزاردهنده است، اما این نواقص مفهوم مقاومت را قلب ماهیت نمیکند.
یادداشت از محمد طلایی، مدیرکارگروه تاریخ و سیره پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم (علیهالسلام)
انتهای پیام/
- نویسنده: تسنیم tasnimnews