۷ درس تجارت از محمد منصور میلیاردر مصری
۷ درس تجارت از محمد منصور میلیاردر مصری

رئیس امپراتوری ۶ میلیارد دلاری خانواده منصور زمانی بی پول بود ولی حالا یکی از ثروتمندترین مردان جهان است.

اقتصادآنلاین – محمدرضا جعفری؛ نشریه فوربز در بخش جلد خود به سراغ محمد منصور، میلیاردر مصری رفته است تا هم زندگی عجیب او را بررسی کند و هم ۷ درس مهم موفقیت در تجارت را از او بپرسد.
محمد منصور چطوری میلیاردر شد؟
داستان زندگی محمد منصور انقدر پیچیده و عجیب است که بیشتر شبیه یک رمان ویکتوریایی است. وقتی محمد ۱۰ سال داشت، برادر بزرگترش با ماشین او را زیر گرفت که پایش به شدت آسیب دید. چند متخصص گفتند که باید پای محمد قطع شود ولی پزشک جراح، به توصیه ها توجهی نکرد و پایش را قطع نکرد. محمد سه سال در بستر بود ولی کم کم توانست راه برود.

منصور در خانواده ای ثروتمند و اشرافی به دنیا آمد. اما زمانی که او در دانشگاه ایالتی کارولینای شمالی ثبت نام کرد، جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر، ثروت خانواده اش را مصادره کرد و شرکت پنبه آنها را ملی کرد. اینجا بود که محمد از اوج سقوط کرد و ناگهان بی پول شد. برای همین در ۱۸ سالگی از خانه برادرش به یک اقامتگاه شلوغ خارج از دانشگاه رفت. شش ماه تمام فقط با نان و تخم مرغ زندگی کرد. در کی رستوران با حداقل دستمزد کار میکرد تا بتواند هزینه های تحصیل را پرداخت کند.
مشکلات محمد اینجا تمام نشد. درست پس از پایان تحصیلاتش، به سرطان کلیه مبتلا شد. در آن زمان تنها تعداد کمی از مردم از این بیماری جان سالم به در بردند. اما برداشتن سریع اندام و پرتودرمانی او را به بهبودی رساند و از آن زمان تاکنون مشکلی نداشته است. چند سال بعد خانواده محمد، توانستند تحت ریاست رئیس جمهور جدید، صادرات پنبه را از سر بگیرند. بعدتر یک شرکت توزیع خودرو راه اندازی کردند که بعد از مرگ پدر خانواده، توسط محمد ۲۸ ساله و برادرانش اداره میشد.

 سپس یک توزیع کننده خودرو را راه اندازی کردند، یک شرکت نوپا که این مرد ۲۸ ساله پس از مرگ پدرش در سال ۱۹۷۶ با برادرانش اداره کرد و سپس در دهه ۸۰ مدیریت آن را بر عهده گرفت. خیلی زود منصور و خانواده‌اش گروه منصور را به یک امپراتوری چند میلیارد دلاری تبدیل کردند و قراردادهای سودآوری را با جنرال موتورز و سازنده تجهیزات ساختمانی کاترپیلار به دست آوردند.
در سال ۲۰۰۹، منصور ۲۰ میلیون دلار در فیسبوک سرمایه گذاری کرد. او زمان فروش سهام را فاش نمی کند، به جز اینکه بگوید این یک سرمایه گذاری خوب بوده. سال بعد، درست پس از نقل مکان به بریتانیا، شرکت سهامی خصوصی خانواده‌اش را تأسیس کرد که این روزها، تقریباً یک سوم از ثروت ۳٫۳ میلیارد دلاری اش را تشکیل می دهد. فرزندانش، یوسف و یاسین که بخش‌هایی از شرکت را اداره می‌کنند، به ترتیب ۱٫۳ میلیارد دلار و ۱٫۲ میلیارد دلار ثروت دارند. محمد منصور به تازگی ۷۶ ساله شده و دوره‌ جدیدی از زندگی را شروع کرده که تمایل دارد از درس های مهم و الهام بخش زندگی اش بنویسد. کتاب «راندن به سوی موفقیت» توسط انتشارات پنگوئن در ماه دسامبر منتشر شد. حالا ۵۸ سال پس از از دست دادن همه چیز، محمد منصور در مورد ۷ درسی که از سالها تجارت آموخته با فوربز حرف میزند.

۱٫ وعده بیجا ندهید!
زمانی که محمد منصور کار خود را در توزیع خودرو آغاز کرد، این بازار در مصر شناخته نشده بود. جنرال موتورز به پدرش اعتماد کرده بود، ولی او را به خوبی نمی ‌شناخت. آن زمان بخش خصوصی مصر رو به رشد بود ولی واردکنندگان خارجی در پی پروژه ‌های ملی‌ سازی جمال عبدالناصر، دچار تنبلی شده بودند. محمد منصور می‌ دانست که نباید کوچکترین لطمه ای به شهرت و جایگاهش بزند. برای همین دست به عصا پیش رفت. در مورد وعده‌ هایش به جنرال موتورز در آن روزها می‌ گوید: «من الکی وعده نمیدهم. اگر بدانم توان تولید ۱۰۰ ماشین را دارم، می گویم ۵۰ ماشین تولید میکنم.» حتی اکنون که تجارت او به خوبی تثبیت شده و فضای اقتصادی بهتر شده است، همچنان از همان شعار پیروی می کند و مثل گذشته وعده هایی میدهد که نیمی از توان واقعی اش است.
۲٫ شکاف های بازار را پر کنید
هنگام طراحی یک کسب و کار، ابتدا متوجه شوید که چه چیزی در بازار کم است. آنچه را که دیگران نمی توانند انجام دهند را پیدا کنید، یا یاد بگیرید که چگونه کاری را انجام دهید که هیچ کس دیگری نمی تواند انجام دهد. زمانی که محمد منصور در اواسط دهه ۱۹۷۰ کار خود را آغاز کرد، زندگی کردن در آمریکا باعث شد تا او برای تجارت کالا بین آمریکا و مصر آماده باشد. او می‌گوید: «هیچ‌کس به جز ما سه برادر در آن زمان، نمی‌توانست به این زبان صحبت کند یا روش تجارت آمریکایی در مصر را بفهمد.» در جایی که دیگر تجار مصری با موانع زبانی و فرهنگی مواجه بودند، آنها توانستند شکوفا شوند.

۳٫ بالای میز ننشینید
منصور می گوید: «وقتی در اتاق هیئت مدیره می نشینم، بالای میز نمی نشینم. در واقع، هیچ کس آنجا نمی نشیند، بالای میز خالی است.» او می گوید که این حس کار گروهی و وفاداری را در بین همکارانش تقویت می کند. او ممکن است این کسب و کار را رهبری کند، اما فکر نمی کند که همه اجزای این کسب و کار را تشکیل می دهد. او به شدت به زیرکی اطرافیانش متکی است. «من بیشتر یک متفکر هستم و زیاد حرف نمی زنم. من افراد بسیار خوبی در اطراف خود دارم. افرادی که می شناسم حقیقت را به من می گویند و احتمالاً از من باهوش تر هستند.»
۴٫ در سایه خود زندگی نکنید
زمانی که یک کسب‌وکار بالغ می‌شود، ممکن است به سادگی در الگوهای فکری آشنا و روش‌های انجام کارها گیر بیفتد یا اینکه در مورد آنچه جایگاه شرکت و اهداف اصلی آن، دچار وسواس شود. این دقیقاً همان چیزی است که محمد منصور سعی می کند از آن اجتناب کند. منصور می گوید: «من هرگز در سایه خود زندگی نمی کنم. این عبارتی است که من از آن زیاد استفاده می کنم.» او نوآوری و جستجوی مرزهای جدید را در اولویت قرار می دهد. این چیزی است که او را به سرمایه گذاری در تلاش های متمرکز بر آینده، مانند فناوری، می کشاند. شکست سرطان و یک آسیب فلج کننده در جوانی می تواند به راحتی فرد را ریسک گریز کند؛ اما منصور می گوید که این اتفاق ها باعث شده که ریسک را بپذیرد و سعی کند هر فرصتی را روی میز بگذارد. برای این منظور، او مطمئن می شود که اطراف خود را با همکاران جوانی احاطه کند که با روندها و ایده های جدید در ارتباط هستند: «ما مردان و زنان باهوشی را وارد می کنیم که جوان تر هستند و دارای بینش هستند. آنها می توانند ما را راهنمایی کنند.»

۵٫ فقط خارج از کار با کارمندت دوست باش
زمانی که منصور بخش هایی از تجارت پدرش را به دست گرفت، با یک انتخاب روبرو شد؛ «آیا افراد با تجربه را استخدام می کنم، افراد مسن تر از خودم؟ یا دوستانی که می‌دانم می‌توانم به آنها اعتماد کنم؟» او گزینه دوم را انتخاب کرد و برای مدتی فوق العاده عمل کرد. او سیاست درهای باز را در دفتر داشت و روزها با همکارانش رفاقت صمیمی داشت و شب ها با آنها معاشرت می کرد. اما وقتی یک روز آنها را در حال بازی فوتبال در وسط دفتر دید، متوجه شد که اوضاع از دستش خارج شده: «من از اشتباهاتم درس گرفتم. به خودم گفتم اینجا یا محل کار است یا لذت. ما خارج از دفتر دوست هستیم و اینجا همکاریم. بعد شروع به عقب نشینی کردم. در را بستم، و اینگونه بود که تفاوت را ایجاد کردم.» تعیین حد و مرز در محل کار در نهایت برای او طبیعی شد.
۶٫ عوامل کلان اقتصادی را دست کم نگیرید
محمد منصور می گوید: «اقتصاد کلان، بسیار کلیدی است. او خاطرنشان می‌کند که ما در سال انتخابات ایالات متحده هستیم و کسب‌ و کارها باید در نظر داشته باشند که این انتخابات، چه تأثیری بر اقتصاد ایالات متحده، تورم، فدرال رزرو و نرخ‌های بهره خواهد داشت.» او در گذشته با عدم توجه کافی به اینکه چگونه سیاست و تغییرات بزرگ اقتصادی ممکن است بر تجارت او تأثیر بگذارد، اشتباهاتی مرتکب شده است. منصور، تضعیف پول مصر را از اواخر دهه ۷۰ پیش بینی نمی کرد و به دردسر افتاد. سقوط پوند، واردات خودروهای جدید و پرداخت بدهی ها را به طور فزاینده ای دشوار کرد. اوضاع از این هم بدتر شد چون دولت مصر برای مقابله با بحران، واردات بسیاری از خودروهای خارجی را به طور موقت ممنوع کرد. اینجا بود که منصور تقریباً ورشکست شد.
۷٫ از ناملایمات به نفع خود استفاده کنید.
قبل از تصادف رانندگی در کودکی، بزرگترین علاقه منصور «ورزش» بود. محبوس بودن در تخت به این معنی بود که او باید ورزش دو را رها می کرد و مدت زیادی تنها باشد. سرگرمی خاصی هم نداشت. او می گوید: «در آن زمان، نه پلی استیشن بود، نه تلویزیون. اما همین مسئله به او کمک کرد تا از راه های دیگری پیشرفت کنم. من مدت ها می نشستم و فکر می کردم. اینطوری شد که یاد گرفتم متفکر باشم.» منصور ارزش پول را وقتی فهمید که خانواده‌اش در برنامه اقتصادی جمال عبدالناصر، ثروت خود را از دست دادند. این اتفاق باعث شد که او هیچوقت علاقه ای به وام گرفتن نداشته باشد. حتی در زمان وقوع بحران اقتصادی مصر در دهه ۱۹۸۰، می‌توانست امور مالی خود را نجات دهد. وقتی منصور از مشکلات مالی اش صحبت می کند از خودش می پرسد: «آیا این مشکلات مرا به آدم بهتری تبدیل کرد؟ قطعا، بله.»

✅ آیا این خبر اقتصادی برای شما مفید بود؟ امتیاز خود را ثبت کنید.
[کل: 0 میانگین: 0]